درد من

ساخت وبلاگ
آتش نشان که باشی، یه روز سر صحنه ای از امداد جاده و تصادفات برای ایمن سازی میری که یک راکب موتورسیکلت به طرز فجیعی با کامیون برخورد کرده و سرش متلاشی شده و مغزش کف زمین پخش و پلا، بدنش هم درب و داغونْ در دم جان به جان آفرین تسلیم کرده.. اون کیه؟ بابای خودت!آتش نشان که باشی، یه وقت بی خبر از همه جا زنگ حریق ایستگاه رو به صدا درمیارن و اعلام می کنن آتشسوزی منزل. وقتی می رسی می بینی خونۀ خودته که طعمۀ حریق شده و همه چی در حال سوختنه...آتش نشان که باشی یه شبی مثل دیشب با یک تماس خبر ناگواری رو میشنوی... وقتی به محل حادثه می رسی می بینی آره؛ همکار خودته که با انحراف از مسیر و واژگونی خودرو توی اون جادۀ خلوت با ده دوازده بار غلت زدن و پرت شدن از ماشین و ضربه مهلک و خونریزی شدید حالا با ضریب هوشی ۳ توی ICU در حالت کما به سر می بره و با مرگ دست و پنجه نرم می کنه..چیه این زندگی آخه؟ درد من...
ما را در سایت درد من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d3k3keh7 بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1402 ساعت: 14:47

هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار چنین چرا دلتنگم، چنین چرا بیزار... درد من...
ما را در سایت درد من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : d3k3keh7 بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1402 ساعت: 4:08